نقدي بر ترجمه‏بلاشر

پدیدآورجواد حدیدی

تاریخ انتشار1388/10/05

منبع مقاله

share 3076 بازدید
نقدي بر ترجمه‏بلاشر

دكتر جواد حديدي

رژي بلاشر را يكي از خاورشناسان بزرگ فرانسه در قرن بيستم دانسته‏اند. وي در سال 1900 در حومه پاريس به دنيا آمد. در كودكي همراه خانواده‏اش روانه مراكش شد.1 تحصيلات دبيرستاني را در دارالبيضاء(كازابلانكا)، شهري ساحلي در غرب مراكش و كنار اقيانوس اطلس، به پايان برد. سپس به الجزاير رفت و در دانشكده ادبيات الجزيره به آموختن زبان عربي پرداخت. در سال 1922 به اخذ درجه ليسانس در همان رشته نايل شد و به مراكش بازگشت و در مدرسه «مولاي يوسف»، در رباط، به تدريس اشتغال ورزيد. در همان حال، درس هم مي‏خواند. در سال 1924 دانشنامه فوق ليسانس در ادبيات عربي گرفت و به مديريت«مؤسسه مطالعات عاليِ» مراكش منصوب شد. پس از چندي، براي اخذ درجه دكتري در ادبيات عربي به پاريس رفت و در مدرسه زبان‏هاي شرقي به تحصيل و نيز تدريس پرداخت. در سال 1936 رساله دكتريِ خود را درباره متنبّي به پايان برد. دو سال بعد، به استادي دانشگاه سربن ارتقاء يافت و تا هنگام بازنشستگي در اين سمت باقي بود.
بدين گونه بلاشر از نوجواني با زبان عربي انس مي‏گيرد و اين انس و الفت تا پايان خدمت دانشگاهي‏اش ادامه مي‏يابد و منشأ آثار متعددي مي‏شود كه يكي از آنها درآمدي بر قرآن،2 و ديگري ترجمه قرآن3 به زبان فرانسوي است كه ويرايش اولِ آن در سال‏هاي 1947 و 1950 در دو جلد، و ويرايش دوم آن در سال 1966 در يك جلد منتشر شد. وي در مدت تدريس، شاگردان پرشماري نيز تربيت كرد كه بعدها در كشورهاي مختلف پراكنده شدند و هر يك به كاري پرداختند. هم اكنون برخي از شاگردان ايراني‏اش در دانشگاه‏هاي ايران مشغول تدريس‏اند.
شاگردان فرانسوي بلاشر را دو گروه تشكيل مي‏دادند: گروهي زبان عربي مي‏آموختند تا بعدها در وزارت امور خارجه فرانسه براي خدمت در كشورهاي عربي استخدام شوند. گروهي نيز، پس از فراغت از تحصيل، راه تدريس و تحقيق در پيش مي‏گرفتند.
اما آنچه جملگي بر آنند اين است كه بلاشر مردي بوده است سليم النفس و داراي روحيه علمي قوي كه مي‏كوشيده است در مسائل علمي جانب بي‏طرفي را محفوظ بدارد و دستخوش اغراض شخصي نگردد، چندان كه برخي از شاگردان فرانسوي‏اش، تحت تأثير تقريرات او، نسبت به اسلام كنجكاو مي‏شوند، سپس در پي‏تحقيق برمي‏آيند و سرانجام به آيين اسلام مي‏گرايند.
بنا بر اين، و بر خلاف آنچه برخي از محققان اظهار داشته‏اند، نمي‏توان بلاشر را «مغرض» دانست، و اگر لغزش يا موضع‏گيري خاصي در ترجمه‏اش مشهود است، معلول علم‏گرايي افراطيِ اوست كه مي‏خواسته است همه چيز را با اعداد و ارقام بسنجد و به شيوه‏اي كه خود آن را عالمانه مي‏پنداشته است، درباره مسائل مذهبي داوري كند. اما «ألْجَوادُ قَدْ يَكْبُو»، و كيست كه از خطا مصون باشد؟
ترجمه بلاشر هفتمين ترجمه كاملِ قرآن مجيد به زبان فرانسوي است. پيش از او، احمد تيجاني و اوكتاوْپِلْ4 در 1936، احمد لائيمش و بن داوود در 1932، ادوار مونته5 در 1929، كازيميرسكي6 در 1840، ساواري7 در 1783 و آندره دوري‏يه8 در 1647م، قرآن را به زبان فرانسه در آورده بودند. اما ترجمه بلاشر داراي ويژگي‏هاي خاصي است. در ويرايش اوّل آن، سوره‏هاي قرآن، به پيروي از تحقيقاتِ فلوگل و نولدكه، خاورشناسان آلماني، به ترتيبِ نزولِ آياتْ تنظيم و ترجمه شده و مسائل زبان شناختي و فقه اللغه مورد توجه بسيار قرار گرفته است. ولي در ويرايش دوم، مترجم به اين مسائل كمتر پرداخته و سوره‏ها را به ترتيبِ مصحفِ قاهره، چاپ 1342 هجري قمري، تنظيم كرده است. با وجود اين، در ويرايش دوم هم برخي از آياتِ متأخر در نزول را كه در سوره‏هاي متقدم درج شده، جا به جا كرده است تا به زعم خود، خواننده را در درك بهترِ قرآن ياري كرده باشد.
و نيز بلاشر در ترجمه قرآن روش نويني رواج داد كه مورد تقليد برخي ديگر از مترجمان فرانسوي، از جمله دنيز ماسون،9 قرار گرفت، و آن روش، پيرويِ مفرط از الفاظ و سياق عبارات قرآن بود كه البته از روحيه علمي او برمي‏خاست، چندان كه ترجمه‏اش در برخي از موارد به ترجمه تحت اللفظي ــ با همه معايب آن ــ نزديك مي‏شود و عباراتش گُنگ و نامفهوم مي‏گردد. نگارنده بخش‏هايي از آن را گاه به صورت پيوسته و گاه پراكنده، و گاه نيز از روي انتخاب، با متن عربيِ قرآن مقابله و نتايج حاصله را يادداشت كرده است كه اينك از لحاظ خوانندگان ارجمند مي‏گذرد:
1. نخستين نكته به آيه مباركه «بسم اللّه‏ الرّحمن الرّحيم» مربوط است كه در آغاز همه سوره‏ها، به غير از سوره «براءَت»، آمده و بلاشر آن را چنين ترجمه كرده است:
»Au nom d'Allah, le Bienfaiteur miséricordieux«
در متن عربي، دو كلمه «الرّحمن» و «الرّحيم»، هر دو، در مقام صفت براي كلمه جليله «اللّه‏» به كار رفته‏اند. تقريبا در همه ترجمه‏هاي فرانسوي قرآن نيز اين نكته رعايت شده است. رايج‏ترينِ اين ترجمه‏ها از آنِ كازيميرسكي است كه چنين آورده است:
»Au nom de Dieu clément et miséricordieux«
در اين عبارت، كه ميانِ ايرانيانِ آشنا به زبان فرانسه نيز جاي خود را باز كرده، كلمه «clément» معادل «رَحمن»، و كلمه «miséricordieux» معادلِ «رحيم» فرض شده و هر دو به عنوان صفت براي «Dieu» به كار رفته‏اند. اين نكته را ادوار مونته نيز ملحوظ داشته و عبارت را، با اندكي تغيير، چنين ترجمه كرده است:
»Au nom d'Allah, le Très miséricordieux, le Compatissant«
مونته نه تنها دو كلمه «miséricordieux» و «compatissant» را در مقام صفت براي «Allah» به كار برده، بلكه حرف تعريف « ال•• » را نيز كه بر سرِ دو كلمه «الرّحمن» و الرّحيم» آمده، در نظر گرفته و معادل فرانسوي آن را در ترجمه خود آورده است. اما معلوم نيست كه چرا بلاشر، با آن همه وسواسي كه در پيروي از الفاظ به خرج مي‏داده، از شيوه كليِ خود عدول كرده و «miséricordieux» را در مقام صفت براي «le Bienfaiteur» به كار برده است. اگر كلمه اوّل را به معناي «رحيم» (و معادل مهربان)، و كلمه دوم را به معناي «رحمن» (و معادل بخشنده) بگيريم، ترجمه بلاشر در برگردانِ فارسي چنين تجزيه مي‏شود:
«به نام خدا، [آن خدايي كه] بخشنده است، [آن بخشنده‏اي كه] مهربان است.»
و حال آن كه مي‏بايست چنين باشد:
«به نام خداوندِ بخشنده و مهربان».
2. صفحه 31، سوره بقره، آيه 14 (15 در ترتيب مصحف):
اللّه‏ يَسْتَهْزِئُ بهم ويَمُدُّهم في طُغْينِهِم يَعْمَهون
«يعمهون» در اين عبارت، جمله حاليه است و بايد به همان صورت ترجمه شود:
«خداوند ريشخندشان مي‏كند و در طغيانشان مي‏كشاند در حالي كه سرگشته [و حيران] اند.»
ولي بلاشر آن را به صورت جمله خبريه آورده است:
»[Mais] Allah se raillera d'eux et Il les prolongera dans leur rébellion [où] ils vont en aveugles.10«
«خداوند ريشخندشان خواهد كرد و آنان را در طغيانشان خواهد كشانيد و آنان دراين طغيان سرگردان خواهند بود.»
در صفحه 39، آيه 77 (= 83) از همان سوره نيز جمله حاليه به صورت خبريه ترجمه شده است. متن آيه چنين است:
ثُمّ تَوَلَّيْتُم إلاّ قَليلاً مِنْكم وَأنْتُم مُعْرِضُون
(سپس، جز اندكي از شما، پشت كرديد در حالي كه [از حق] رويگردان بوديد.)

ترجمه بلاشر:

»Par la suite, vous vous êtes détournés et vous êtes écartés, sauf un petit nombre, parmi vous.«
(سپس روي گردانديد و دوري گزيديد، بجز اندكي از ميان شما)
نكته در اين جاست كه بلاشر، مانند برخي ديگر از مترجمان فرانسوي قرآن، واوِ حاليه را به جاي واوِ عاطفه گرفته و جمله را به صورت خبري ترجمه كرده است. همين گونه است در آيه 78 ( = 84) از همان سوره:
ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُوْنَ
كه چنين ترجمه شده است:
»Vous avez confessé [cette alliance] et [en] portez témoignage.«
اصولاً مسأله واو در عربي براي برخي از مترجمانِ فرانسوي مشكلاتي پديد مي‏آورد، زيرا اغلبْ واوِ حاليه و يا واوِ استينافيه را (كه در واقع معادل ويرگولِ فرانسوي است) واوِ عاطفه مي‏گيرند و آياتي را كه با آنها شروع شده، گاه با كوششِ فراوان به آيات پيشين عطف مي‏كنند، و اين كاري است كه بلاشر در ترجمه بسياري از آياتِ ديگر قرآن كرده است.
3. صفحه 45، سوره بقره، آيه 114 ( = 120):
قُلْ إنَّ هُدَي اللّه‏ هُوَ الْهُدَي

ترجمه بلاشر:

»Dis [- leur]: la Direction d'Allah est la [vraie] Direction«
([به آنان] بگو: هدايت خدا هدايت [واقعي] است)
در اين عبارت معناي حصري كه در آيه قرآن است، رعايت نشده است. آيه شريفه مي‏بايست چنين ترجمه مي‏شد:
»Dis: Seule la guidance d'Allah est la [Vraie] guidance«.
(بگو: تنها هدايت خدا هدايتِ [واقعي] است)
4. صفحه 47، سوره بقره، آيه 123( = 129):
رَبّنا وَابْعَثْ فيهِم رَسُولاً مِنْهُم

ترجمه بلاشر:

»Seigneur! envoie parmi [les habitants de cette ville] un Apôtre [issu] d'eux.«
بلاشر در سراسر ترجمه‏اش كلمه «Apôtre» را معادل «رسول» گرفته است و اين تسامحي است آشكار. در فرهنگ‏هاي معتبر، از جمله در Littré و Robert و Larousse، كلمه «Apôtre» به معني «حواري» آمده است نه رسول. Littré چنين مي‏گويد:
»Apôtre.... Nom donné aux douze disciples que Jésus-Christ chargea de prêher l' Evangile.«
«نام هر يك از دوازده حواري كه عيساي مسيح آنان را مأمور تبليغ انجيل كرد.»
همين عبارت، با اندك اختلاف، در فرهنگ‏هاي ديگر تكرار شده است. البته «Apôtre» از كلمه يوناني «Apostolos» گرفته شده و در اصل به معناي «فرستاده» بوده ولي به تدريج معناي خاص خود را از دست داده و معناي اصطلاحي به خود گرفته است. امروزه حتي معناي مجازي و توسّعي آن هم معادل «رسول» در عربي و در اصطلاح خاص مسلمانان نيست. از اين رو نيز مترجمانِ مسلمان قرآن ــ بجز حمزه بوبكر11 ــ كه عمق فرهنگ اسلامي و مفاهيم قرآني را بهتر درك مي‏كنند، معمولاً در ترجمه «رسول» كلمه «envoyé» يا «messager» به كار مي‏برند. شايد اختلاف در ترجمه از آن جا برخاسته باشد كه مسيحيان عيسي بن مريم(ع) را «پسرِ خدا» مي‏دانند و طبيعي است كه از ديدگاه آنان، حواريانِ عيسي فرستادگان او باشند. اما چنين تعبيري در مورد پيامبر اسلام با روح تعاليم اسلامي مغاير است.
برخي ديگر از معادل‏هايي كه بلاشر براي كلمات قرآني، از جمله براي عنوان سوره‏هاي قرآن برگزيده، نيز همين گونه است. مانند «Salvation» در ترجمه «فرقان»، همچنين «Mutuelleduperie» در ترجمه «تغابن» و «Destin» در ترجمه «عصر». «فرقان» كه آن را نام ديگر قرآن دانسته‏اند، در اغلب تفاسير به معناي جدا كردنِ حق از باطل و خوبي از بدي آمده است، و حال آن كه «Salvation» عنوانِ خطابه‏اي بوده كه آباء كليسا در قرون وسطا براي دفاع از رساله دكتريِ خود ايراد مي‏كرده‏اند. در اين جا نيز بلاشر تحت تأثير ذهنيات خود قرار گرفته و نتوانسته است خود را از قيد آنها برهاند.
اما در مورد ترجمه «تغابن» به «Mutuelle duperie» (= يكديگر را فريفتن)، نه تنها بلاشر بلكه برخي ديگر از مترجمان فرانسوي قرآن، مانند مونته، نيز به زحمت افتاده‏اند، زيرا باب تفاعل را در معناي مشاركت و بين الاثنين و تقابل گرفته‏اند، از اين رو، هم مونته و هم بلاشر ناگزير شده‏اند در حاشيه مربوط به آيه شماره 9 از همان سوره كه روز قيامت را «يوم التغابن» ( = روز زيان و خسران كافران) ناميده است، به توجيه ترجمه خود بپردازند؛12 و حال آن كه باب تفاعل در معاني ديگري غير از مشاركت و تقابل، از جمله مطاوعه و تظاهر و وقوع تدريجي و حتي در معناي ثلاثي مجرّد فعل نيز به كار مي‏رود.
ترجمه «عصر» به «Destin» (= سرنوشت)، با توجه به اين كه سوره «قدر» هم به Destin ترجمه شده نيز خالي از اشكال نيست. همچنين است ترجمه سوره فتح به «Succès»، يعني «موفقيت».
5. صفحه 98، سوره آل عمران / 3 / 158 (= 164):
وإنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَللٍ مُبِين

ترجمه بلاشر:

»Bien qu'en vérité ils fussent antérieurement dans un égarement évident.«
(هر چند در واقع، پيش از آن، در گمراهي آشكاري بودند.)
در اين عبارت إنِ مخففه از ثقيله به جاي إنِ وصليه يا شرطيه گرفته شده است. ترجمه آيه مباركه مي‏بايست چنين باشد:
»Ils étaient, certes, antérieurement dans un égarement évident.«
(و البته پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند.)
ترجمه بلاشر همه ظرافت و لطافت نهفته در عبارت را از ميان مي‏برد. اما همو در سوره يونس /10/30 (= 29) و سوره جمعه /62/2، و در برخي جاهاي ديگر ميان إنِ مخففه از ثقيله و إنِ وصليه فرق گذاشته و عبارت را درست ترجمه كرده است.
6. صفحه 141، سوره مائده /5/62 (= 57):
يا أيّها الّذِيْنَ آمَنوا لاتَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دِيْنَكُمْ هُزُوا ولَعِبا مِنَ الَّذينَ أُوْتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُم وَالْكُفّارَ أَوْلِياءَ...

ترجمه بلاشر:

»O vous qui croyez! Ne prenez point comme affiliés(?) [sic] ceux qui ont pris votre Religion en raillerie et comme jeu, parmi ceux àqui l'Écriture a été donnée antérieurement et [parmi] les infidèles!«
كلمه «الكفّار» در آيه مباركه منصوب است و به «الّذين اتّخذوا» عطف شده است. يعني «كافران را نيز به دوستي مگيريد». اما بلاشر آن را مجرور خوانده و به «من الذين» عطف كرده و در نتيجه معناي آيه را تغيير داده است.
7. صفحه 194، سوره اعراف /7/156 و 157 (= 157 و 158):
ألَّذينَ يَتَّبِعُوْنَ الرَّسُوْلَ النَّبِيَّ الاُْمِّيَ...
فآمِنُوا بِاللّه‏ وَرَسُولِه النَّبِيِّ الاُْمِّيِ...
موضوعِ درس ناخواندگي پيامبر كه مورد اجماع مفسران مسلمان است، از اوايلِ قرن بيستم بحث‏هاي فراواني در ميان خاورشناسان اروپايي برانگيخته است. كازيميرسكي و ساواري و دوري‏يه، مترجمان پيشين قرآن به زبان فرانسه، پيامبر را درس ناخوانده مي‏دانستند و اين درس ناخواندگي را، به پيروي از پيشداوري‏هاي رايج در ميان مسيحيان، نقصي بر كمال آن حضرت مي‏پنداشتند. از ميان مترجمان فرانسوي، نخستين كسي كه در اين باب به اجتهاد پرداخت، بلاشر بود كه ابتدا در درآمدي بر قرآن، سپس در ترجمه قرآن، و سرانجام در معماي محمد[ص13] دلايلي براي اثبات اين كه پيامبر خواندن و نوشتن مي‏دانسته است، اقامه كرد. ممكن است اين دلايل كساني را كه با زبان عربي آشنا نيستند، متقاعد كند، به خصوص كه بلاشر در جهت اثبات نظر خود به بخاري و ابن سعد و ابن عباس هم استناد جسته است. با اين همه، و به رغم كوششي كه در اين راه به كار برده است، استدلالش در برابرِ تحليلي علمي تاب نمي‏آورد. وي معتقد است كه مراد از «امّي» در قرآن درس ناخوانده نيست، بلكه همان گونه كه در تاريخ آيين يهود، مشركان و غير يهوديان را «Gentils»، و پطرس قديس را «Apôtre des Gentils» مي‏خواندند، اعراب بت پرستِ دوره جاهلي نيز «امّي» ناميده شده‏اند. بنا بر اين، عبارت «النّبي الامّي» يعني «پيامبر مبعوث بر بت پرستان».14 باري، اين تعبير مفهوم صريح «النّبي الامّي» را تغيير مي‏دهد. زيرا، بر خلاف آنچه در عبارت «Apôtre des Gentils» آمده، «النبي» بر «الامي» اضافه نشده است تا بتوان آن را به «پيامبرِ مبعوث بر بت پرستان» ترجمه كرد. اين دو كلمه صفت و موصوف‏اند، و در اين صورت اگر «امّي» را به معناي «مشرك» ـ چنان كه مردم دوره جاهلي را بدان متصف مي‏كنيم ـ بگيريم، بايد مجموع دو كلمه را به «پيامبر بت پرست» ترجمه كنيم كه نقض غرض خواهد شد.
اما بلاشر دلايل ديگري نيز دارد؛ بدين قرار: 1. سهيل بن عمرو، به هنگام عقد قرارداد حديبيه، خطاب به پيامبر گفت: «بنويس بسمك اللهم، همان گونه كه پيش از اين مي‏نوشتي»؛ 2. پيامبر در دم مرگ قلم و دوات خواست تا علي(ع) را به جانشيني خود برگزيند، ولي عمر و ابوبكر، كه سوداي خلافت در سر داشتند، از انجام دادن خواست پيامبر سر باز زدند؛ 3. در قرآن اصطلاحات تجاري فراوان آمده و محمد(ص) كه در آغاز حسابدار خديجه(س) بود، بي‏گمان مي‏توانسته است محاسبات خود را روي كاغذ آورد.
جالب اين است كه تقريبا دو قرن پيش از بلاشر، نويسنده نامدار فرانسوي، ولتر، همين دلايل را در جهت اثبات درس خواندگي پيامبر اقامه كرده و دليل ديگري هم بر آنها افزوده است: پيامبر تقويم ناقص اعراب را اصلاح كرد و كسي كه محاسبات نجومي بداند، لابد خواندن و نوشتن هم مي‏داند.15 وانگهي «چه اشكالي دارد كه كسي خواندن و نوشتن بداند ولي خود را دانشمند ننامد؟»16 پس به گمان ولتر و پيروان او، كلمه «امي» در قرآن از روي مبالغه و براي زينت كلام به كار رفته است.17 اما بلاشر از اين هم پا فراتر مي‏گذارد و اصولاً در معناي واقعي «امي»، به رغم اجماع مسلمانان و فرهنگ نويسان عرب، ترديد مي‏كند و آن را مغاير روايات ابن سعد مي‏داند. بايد پرسيد كه چرا وي، با همه وسواس علميِ خود، در نصِّ قرآن ترديد مي‏كند و به برخي از روايات استناد مي‏جويد، در حالي كه در موارد ديگر همين روايات را غير قابل اعتماد مي‏داند؟
در واقع آنچه او و همانندانِ او را دچار سر در گمي كرده شگفت زدگي آنان در برابر پديده اسلام و قرآن بوده است. چگونه مردي كه حتي سواد خواندن و نوشتن نداشته توانسته است كتابي بدين شيوايي بياورد و در مدتي كوتاه بر سراسر شبه جزيره عربستان مسلط گردد و اساس تمدني درخشان را پي‏ريزد؟ و حال آن كه، به گفته ولتر:
«دانشمنداني مانند نيوتن و لاك و كلارك، كه بزرگ‏ترين فيلسوفان و بهترين نويسندگان زمان خود بودند، به زحمت توانسته‏اند گروهي اندك را گرد خود آورند كه آنان هم روز به روز از تعدادشان كاسته مي‏شود.»18
از اين رو، سخت بر دل بلاشر نشسته است كه ثابت كند پيامبر اسلام مردي با سواد بوده و دست كم خواندن و نوشتن مي‏دانسته است. پس در اين راه چندان مي‏كوشد كه خود دچار تناقض مي‏گردد: اگر بپذيريم كه پيامبر خواندن و نوشتن مي‏دانسته، آن گاه ترجمه نخستين آيه از سوره «علق» ديگر نيازي به توجيه و تفسير نخواهد داشت. با اين همه، بلاشر فعلِ «اقرأ» را در آيه مذكور به «prêche» (= موعظه كن = تبليغ كن) ترجمه كرده و براي ترجمه خود در كتاب ديگرش، درآمدي بر قرآن، به توجيهات متعدد متوسل شده است.19 همچنين است در مورد آيه 47 (= 48) از سوره عنكبوت (29) و عبارتِ «وَماكُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِه مِنْ كِتابٍ» كه در ترجمه آن «Tu ne récitais pas» (= با صداي بلند نمي‏خواندي) آورده است. در اين صورت، جزء ديگر آيه: «وَلا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ» چه مي‏شود؟ هيچ! اينها همه پاسخي است به آن دسته از يهوديان كه مي‏گفتند پيامبر مطالب قرآن را در تورات خوانده است.20
سرگشتگي بلاشر در اين استدلال مشهود است. آنچه او را دچارِ اين سرگشتگي مي‏كرده همان چيزي بوده است كه از اواخر قرن نوزدهم و در طول نيمه اول قرن بيستم، گريبانِ اصحاب عقل و علم را گرفته بود، كساني كه مي‏خواستند همه چيز را با محك علوم تجربي، كه پيوسته در حال پيشرفت و گسترش و كشف مطلبي تازه و در نتيجه در حال تغيير دائمي است، بسنجند؛ هر چند عقيده مسلمانان مبني بر اين كه موهبت خواندن و نوشتن پس از بعثت به پيامبر تفويض شد، نه تنها با علوم امروز مغايرتي ندارد، بلكه مؤيد آنها نيز هست، زيرا برابر تحقيقات روان شناختيِ معاصر، از جمله مكاشفاتي كه عارفان بزرگ بدان نايل مي‏شوند «مكاشفات مربوط به قواي محركه بدن است، مانند نوشتن و خواندن و يا تكلم به زباني كه عارف هرگز آن را فرا نگرفته است.»21
8. صفحه 561، سوره النجم /53/20:
»Ce sont les sublimes Déesses et leur intercession est certes souhaitée.«
(آنان الهگان بلند مرتبه‏اند و شفاعتشان آرزو شده است.)
از ميان مترجمان فرانسوي قرآن، بلاشر تنها كسي است كه داستان غرانيق را به صورتِ 20 مكرر و 20 مثلث در پي آيه 20 از سوره «النجم» آورده است. حتي شورقي، مترجمِ يهوديِ قرآن و معاون پيشين شهرداري بيت المقدس، چنين نكرده و در ترجمه يهودي وارِ خود، با ترديد، آن هم در حاشيه، از داستان مذكور سخن گفته است.22 در اين جا نيز بلاشر دستخوش پيشداوري‏هاي خود شده و نتوانسته است خود را از چنگ آنها برهاند. از اين رو، در كتاب ديگرش، درآمدي بر قرآن، روايت را صحيح و موثق دانسته است.23 باز هم بايد از خود بپرسيم كه چرا وي كه در آغاز كتاب معماي محمد[ص] كليه روايات اسلامي را غير قابل وثوق مي‏داند، در اين جا بر يكي از همين روايات كه فقط سه تن آن را نقل كرده‏اند24، اين همه ارج مي‏نهد؟ شايد همين گونه موضع‏گيري‏هاست كه برخي از محققان را در صداقت او دچار ترديد كرده است.
اما كار بدين‏جا پايان نمي‏يابد و روش به اصطلاح علمي و وسواس فوق العاده او در باز گرداندن عين متن عربي به زبان فرانسوي موجب مي‏شود كه در سراسر ترجمه‏اش ناهمواري‏ها و ابهام‏ها و نارسايي‏هاي فراوان پديد آيد. زيرا نمي‏توان هيچ متني را، به خصوص متني همچون قرآن‏را، با تمام ويژگي‏هاي ساختاري و بلاغيِ آن، عينا در قالب زباني ديگر ريخت و مثلاً مجاز را با مجاز و ايهام را با ايهام ترجمه كرد. در اين صورت نه تنها متن ترجمه گنگ خواهد شد، بلكه گاه لحني مضحك به خود خواهد گرفت. اگر كسي اصطلاح «زمين خوردم» را به «j'ai mangé la terre» (= زمين را خوردم) ترجمه كند، بي‏ترديد ترجمه‏اش براي يك خواننده فرانسوي زبان نامفهوم خواهد شد و اگر وي در حاشيه و يا در متنْ توضيح دهد و اصطلاح را به خواننده بفهماند، آن گاه موجب تفريح خاطرِ او خواهد شد كه چگونه ممكن است كسي زمين را بخورد!25 البته بلاشر، كه دانشمندي بزرگ بود، تا اين حد پيش نرفته است. ولي گاه او نيز معنا را زنداني لفظ كرده و عبارت را به ابهام كشانده است، به گونه‏اي كه در برخي از موارد بايد ترجمه‏اش را دوباره ترجمه كرد تا براي يك خواننده نا آشنا به زبان عربي قابل درك باشد.
و اينك نمونه‏اي چند از اين گونه ترجمه‏ها:
الف. سوره فرقان /25/15 (= 14):
لاتَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورا واحِدا وَادْعُوا ثُبُورا كَثيِرا
(امروز يك بار واويلا نگوييد! بسيار واويلا بگوييد!)

ترجمه بلاشر(ص 387):

»N'appelez point aujourd'hui une destruction unique! Appelez beaucoup de destructions!«

ترجمه به فارسي:

«امروز تنها يك ويراني نطلبيد! ويراني بسيار بطلبيد!»
اين از همان مواردي است كه عبارتي اصطلاحي به صورت تحت اللفظي ترجمه شده است. در فرهنگ‏هاي عربي در باب ثبور چنين آمده است: «دعا بالويل والثبور»، اي قال: «واويلاه!». بنا بر اين، در ترجمه بلاشر معناي اصطلاحي كلمه با معناي حقيقي آن (ويراني و هلاكت) اشتباه شده است.
ب. سوره قيامت /75/15 و 16 (= 14 و 15):
بَلِ اَلاْءِنْسنُ عَلي نَفْسِه بَصِيْرَة
ولو ألقي مَعاذِيْرَه

ترجمه بلاشر (ص 626)

»Bien plus, l'Homme, envers soi-même, sera clairvoyance, même s'il présente ses excuses.«

ترجمه به فارسي:

«از اين نيز بدتر، انسان، درباره خود، بصيرت خواهد بود، هرچند عذرهايش را ارائه دهد.»
چگونه كسي مي‏تواند درباره خود «بصيرت» باشد و عذرهايش را ارائه دهد؟ اشكال از اين جا برخاسته است كه مترجم «بصيرة» را مصدر و از باب بَصُرَ يَبْصُرُ پنداشته و به همان شكل هم ترجمه كرده است، در صورتي كه كلمه از باب بَصَرَ يَبْصُرُ و به معني حجت و گواه و شاهدِ تيز بين و آگاه است و مجموع دو جمله بايد چنين ترجمه شود:
»Oui! [ce jour-là] l'homme sera contre lui-même un témoin perspicace, même s'il présenterait ses excuses.«
(آري! [آن روز] انسان گواهي بصير عليه خويشتن خواهد بود، هر چند عذرهاي خود را بر شمارد.)
ج. سوره بقره، آيه 14 (= 15):
... وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْينِهِم يَعْمَهُوْنَ

ترجمه بلاشر(ص 31):

»... et Il les prolongera dans leur rébellion ...«

ترجمه به فارسي:

«و آنان را در طغيانشان تمديد خواهد كرد.»
در زبان فرانسه فعل «prolonger» (تمديد كردن) به زمان ـ و در برخي از موارد به شي‏ء ـ تعلق مي‏گيرد نه به شخص (نك: Robert, Littré). ولي بلاشر، به پيروي از لفظ و ظاهرِ عبارت قرآن، آن را به شخص نسبت داده است. پيداست كه شخص را نمي‏توان تمديد كرد ولي مي‏توان زمان طغيان او را به درازا كشانيد.
همين تسامح در ترجمه آيه 76 (= 75) از سوره مريم (19) روي داده است:
قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّللَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مدّا
(بگو: هر كس در گمراهي باشد، پس بايد كه خداوند رحمان گمراهي‏اش را به درازا كشاند[جمله امريه در مقام جمله خبريه آمده است].

ترجمه بلاشر (ص 335):

»Dis: Que le Bienfaiteur prolonge un temps ceux qui sont dans l'égarement.«

ترجمه به فارسي:

«بگو! بايد كه خداوند رحمان كساني را كه در گمراهي هستند، زماني تمديد كند.»
معناي آيه مباركه اين است: باشد كه خداوند عمر گمراهان را درازتر كند تا در گمراهي خود پايدار بمانند. بنا بر اين مجموع عبارت مي‏بايست چنين ترجمه مي‏شد:
»Dis: Que le Bienfaiteur prolonge [la vie de] ceux qui sont dans l'égarement.«
د. سوره طه /20/41 (= 40):
فَرَجَعْنكَ إلي أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها
(پس تو را نزد مادرت باز گردانديم تا چشمش [به ديدار تو] روشن شود.)

ترجمه بلاشر (ص 339):

»Nous te renvoyâmes [ainsi] àta mère afin que rafraîchi fût son oeil.«

ترجمه به فارسي:

«[بدين گونه] تو را نزد مادرت بازگردانديم تا چشمش خنك شود»
عبارت «تا چشمش خنك شود» ترجمه تحت اللفظي و دقيق «كي تقرَّ عينها» است، ولي اين تعبير در زبان فرانسه بي‏معني است و مي‏بايست عبارتي مانند:
»... afin qu'elle se réjouît de te voir«
به جاي آن نهاده مي‏شد.
اين بود شمّه‏اي از سهو القلم‏ها و تسامحات و اشتباهات و موضع‏گيري‏هاي بلاشر. اما اين همه چيزي از اهميت كار او نمي‏كاهد، زيرا كه او عمري دراز بر سر تحقيق درباره اسلام و قرآن نهاد و شاگردان بسياري تربيت كرد كه خود منشأ آثار ارزنده‏اي شدند و اگر گاه لغزشي از او سر زد معلول وسواس علمي او بود، همان وسواسي كه او را به ترجمه تحت اللفظي سوق مي‏داد تا نسبت به متن قرآن وفادار بماند. از اين رو گاه نيز در ردّ ياوه‏هايي كه قرن‏ها بود مسيحيان متعصب به اسلام و پيامبر اسلام نسبت مي‏دادند، مي‏كوشيد. نگارنده خود يكي از بهترين توضيحات را درباره سريّه نخله به فرماندهي عبداللّه‏ بن جحش كه در پايان ماه رجبِ دومين سال هجرت روي داد و هنوز دستاويز گروهي از خاور شناسان و غير خاور شناسان است، در معمّاي محمد[ص]، نوشته او خوانده است. خدايش ببخشايد!

پاورقيها:

1. در آن تاريخ مراكش مستعمره فرانسه بود.
2. Régis Blachère, Introduction au Coran, Paris, Maisonneuve, 1947.
3. Le Coran, Traduction Nouvelle, Maisonneuve, 1947-1951.
4. Octave Pesle.
5. Edouard Montet.
6. Kazimirski.
7. Claude Savary.
8. André du Ryer.
9. Denise Masson, Essai d'interprétation du Coran inimitable, Gallimard, 1967.
10. كليه شواهد از چاپ 1972 اخذ شده است.
11. Hamza Boubakeur, Le Coran, Paris, Fayard, 1972.
12. نك: بلاشر، ص 599، حاشيه؛ مونته، ص 758، زيرنويس شماره 4. مونته «تغابن» را به «Déception réciproque» ترجمه كرده كه به معني «فريب خوردگي متقابل» يا «فريفتن يكديگر» است.
13. Le problème de Mahomet, Presses Universitaires de France, 1952.
14. نك: ترجمه قرآن، ص 194، حاشيه؛ درآمدي بر قرآن، صص 8-12؛ معماي محمد[ص]، ص 32 و بعد.
15. كليات ولتر، چاپ Louis Moland، 11/207؛ 17/104؛ 24/145 و 479. مراد ولتر آيه مباركه 36 از سوره توبه است: إن عِدَّةَ الشُّهُوْرِ عِنْدَ اللّه‏ِ اثْنَي عَشَرَ شَهْرا...
16. همان، 11/207 ـ 208.
17. ادوار مونته نيز استعمال كلمه «امي» را در قرآن از باب زيبايي و زينت كلام مي‏داند!
18. كليات ولتر، 1/80.
19. نك: درآمدي بر قرآن، چاپ 1991، صص 6-10.
20. همان، ص 426، حاشيه.
21. نك: Roger Bastide, Le problème de la vie mystique, Paris, 1948, pp. 42-80.
22. نك: Le Coran, l'Appel, traduit par André Chouraqui, Paris, 1990, p. 1106, n. 53 (12-20).
23. نك: درآمدي بر قرآن، ص 188.
24. اين سه تن عبارتند از: ابن سعد در الطبقات الكبير، كلبي در كتاب الاصنام و طبري در تاريخ الامم والملوك.
25. «زمين خوردم» در اصل «به زمين خوردم» بوده كه رفته رفته و بر اثر كثرتِ استعمال، حرف اضافه «به» از آغاز آن افتاده و به صورت فعلي در آمده است.
آندره شورقي در مقدمه ترجمه خود، صص 10-12، نيز از داستان غرانيق سخن مي‏گويد، اما افعال و زمان‏هايي به كار مي‏برد كه حاكي از ترديد است.
از كارهاي عجيب ديگر حمزه بوبكر اين است كه عكس خود را نيز در صفحه اوّل ترجمه قرآن كليشه كرده است، آن هم با لباس قبايل بِربِر!
كتابِ درآمدي بر قرآن كه مرحوم دكتر راميار آن را تحت عنوان «در آستانه قرآن» به فارسي برگردانده در واقع مقدمه‏اي است بر ترجمه قرآن. از اين رو نيز گاه آن را جزئي از ترجمه و ترجمه را داراي سه جلد دانسته‏اند.

مقالات مشابه

القرآن الکریم و ترجمته إلی اللغات الأجنبیة

نام نشریهالعرفان

نام نویسندهمحمدصالح البنداق

ترجمه‏ای مؤمنانه، تخصصی و دشوار

نام نشریهترجمان وحی

نام نویسندهمیشل شود کیوکس

نقدي بر يك ترجمه جديد از قرآن به فرانسه

نام نویسندهرضا عباسی, یحیی علوی

نخستين ترجمه‌هاي قرآن به فرانسه

نام نویسندهیاسین خوشحال

نخستين ترجمه قرآن به زبان فرانسه

نام نویسندهجواد حدیدی